حضور تا ظهور
از سال 260 امام حاضر است غیبت به معنای عدم رؤیت است نه عدم حضور
درباره وبلاگ


به سایت حضور خوش آمدید من را با نظرات خودتون سر فراز کنید
نويسندگان
پنج شنبه 25 اسفند 1390برچسب:اصول دوازده گانه بهائیت,نقد اصل وحدت ادیان, :: 18:30 :: نويسنده : ali

 وحدت ادیان

اصل دهم از اصول اعتقادات بهائیت وحدت ادیان است. این فرقه اظهار می‏دارد که: اساس دین‏های الهی یکی است این اختلافی که ملاحظه می‏کنید در ادیان الهی مثل اختلاف انسان است از بدایت حیات تا نهایت حیات. 
عباس افندی در این ارتباط می‏گوید: «آن که الان پیر است همان انسان جنین است.» " 1 ".
 

همچنین توضیح می‏دهند که «اگر چه پاره‏ای از فروع احکام اوامر و تعالیم هر یک از انبیاء الهی متفاوت است ولی اساس جمیع ادیان الهی یکی است و تمام پیامبران برای هدف واحد که ایجاد الفت بین ابناء بشر است از جانب خداوند مبعوث شده‏اند» " 2 ".
 

این فرقه در خصوص علت تداوم انبیاء می‏گوید: «تأثیر نفوذ تعالیم فرعی هر یک از ادیان محدود به زمانی معین ولی اصول آنها ابدی و لا تغییر است و این تغییر و تبدیل فروع ادیان پیوسته ادامه دارد زیرا نوع انسان پیوسته در ترقی و تکامل است.» " 3 ".

نقد اصل وحدت ادیان


گفته شد که یکی از اصول فرقه بهائیت وحدت اساس ادیان است و آن را بدیع و نو می‏پردازند. به عبارت دیگر طبق این پندار ادیان سلف هیچ کدام به چنین اصلی اعتقاد نداشنه‏اند و یا اگر داشته‏اند به صورت یک اصل نبوده و در غیر این دو صورت در قرنی که بهائیت آمده این اصل به دست فراموشی سپرده شده بوده است. به منظور بررسی صحت و سقم این موضوع به متون اسلامی باز می‏گردیم و در روایات و آیات قرآن
 
مجید به جستجوی این اصل می‏پردازیم. 
قرآن مجید در خصوص این که اساس ادیان الهی یکی می‏باشند و همه از یک سرچشمه فیض می‏گرفته‏اند اظهار می‏دارد: «خدا تشریع فرمود برای شما از دین آن چه به نوح علیه‏السلام توصیه کرده و آن چه را به خودت وحی کردیم و آن چه را که به ابراهیم و موسی و عیسی علیه‏السلام توصیه کردیم.» " 1 ".
 

یا در جای دیگری می‏فرماید: (وقتی که از پیغمبران پیمانشان را گرفتیم و از تو و ابراهیم و موسی و عیسی و از ایشان پیمان محکمی گرفتیم.) " 2 ".
 

و در سوره دیگر قرآن کتب ما قبل اسلام مثل تورات و انجیل تایید می‏گردد: «و فرستادیم کتاب (قرآن) را به سوی تو به حق در حالی که کتابی مانند تورات و انجیل را که در برابر خود دارد تصدیق می‏کند و تسلط برتری دارد نسبت به آن " 3 ".
 

همچنین آیه‏های 136 - 258 سوره بقره نیز مؤید وحدت ادیان می‏باشند.
 

خداوند در یکی از زیباترین آیه‏های قرآن که وحدت ادیان الهی موضوعیت بیشتری دارد می‏فرماید:
 

(به اهل کتاب بگو بیائید در یک سخن مشترک با هم همکاری کنیم جز خدا را عبادت نکنیم و شریکی برایش قرار ندهیم و بعضی از ما بعض دیگر را ارباب قرار ندهد اگر از این سخن اعتراض کردند به ایشان بگو پس گواه باشید ما تسلیم حق هستیم. " 4 ".
 

موقعی که در معنای آیات فوق دقت می‏کنیم پی می‏بریم که اسلام نه تنها فلسفه وجودیش را آشکار می‏کند بلکه سایر ادیان الهی ما قبل خود را تأیید و همه را از یک منبع و سرچشمه یاد می‏کند.
 

هنگامی که بعضی از معتقدان ادیان سلف واهل کتاب از پذیرش اسلام اعراض نمودند حق حیات از آن‏ها سلب نگردید و با پرداخت جزیه توانستند در کنار مسلمین اعتقادات مذهب خاص خود را حفظ نمایند. شایان ذکر است پرداخت جزیه به منظور حفظ امنیت آنان بوده است زیرا اقلیت‏های مذهبی اگر می‏خواستند دین خود را داشته باشند و زیر چتر اسلام در جامعه اسلامی زندگی کنند چون مانند مسلمین مالیات‏های
 
حکومتی مثل خمس و زکات را نمی‏پرداختند برای آن‏ها مالیات دیگری با عنوان جزیه در نظر گرفته شد تا در راه حفظ امنیت اجتماعی آن‏ها هزینه گردد. " 1 ". 
به غیر از دین اسلام در ادیان دیگر نیز به اتحاد ادیان اشاره شده است؛ حضرت عیسی می‏فرمایند: گمان مبرید که آمده‏ام تا تورات یا صحف انبیاء را باطل سازم بلکه آمده‏ام تا به اتمام رسانم. " 2 ".
 

و یا در جای دیگر اظهار می‏دارند: «خوشا به حال مسکینان در روح، زیرا ملکوت آسمان از آن ایشان است.» " 3 ".
 

برخی از شعرا هم در قرون گذشته در باب وحدت ادیان اشعاری سروده‏اند که به منظور رعهایت اصل اختصار صرفا به چند مورد آن اشاره می‏گردد:
 


حافظ شاعر قرن هشتم:
 


جنگ هفتاد دو ملت همه را عذر بنه‏
 

چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
 


جامی شاعر قرن نهم:
 


ز هفتاد و دو مذهب کرد جامی رو به عشق تو
 

بلی عاشق ندارد مذهبی جز ترک مذهب‏ها
 


خیام شاعر قرن ششم:
 


می خور که غم کثرت و قلت ببرید
 

اندیشه هفتاد دو ملت مبرید
 


هاتف شاعر قرن دوازدهم:
 


ما در این گفتگو که از یک سو
 

شد ز ناقوس این ترانه بلند
 


که یکی هست و هیچ نیست جز او
 

وحده لا اله الا هو
 


مولوی شاعر قرن هفتم:
 

در مثنوی تمثیلی از چهار نفر بر سر انگور که معروف است می‏آورد و آن را تشبیه به اختلافات موجود ادیان می‏نماید.
 


در تنازع دست بر هم می‏زدند
 

که ز سر نام‏ها غافل بدند
 


طالب سری عزیزی صد زبان‏
 

گر بدی آن جا بدادی صلحشان‏
 


پس مشخص می‏شود که هم ادیان گذشته و هم حکما و شعرا و فلاسفه در ازمنه قدیم و جدید به موضع وحدت ادیان پرداخته و این هدف را به صورت پند و موعظه به بشر ابلاغ نموده‏اند لذا نیازی به مطرح کردن مجدد آن از طرف فرقه دیگر با ادعای شریعت جدید و بدیع احساس نمی‏گردیده است.

نقض اصل وحدت ادیان، در متون بهائیت


حال که دانستیم که این اصل جنبه نو و جدید در خود ندارد به این موضوع می‏پردازیم که این اصل و شعار توسط سران بهائیت تا چه حد رعایت شده است؟ آیا در متون به جای مانده از آنان هیچ گونه موردی که این اصل را نقض کرده باشد وجود ندارد؟ برای یافتن این مطلب به متون رهبران این فرقه مراجعه می‏نمائیم.
 

گفتیم که در اصل دهم بهائیان معتقدند که اساس دین الهی یکی است و تفاوت آن‏ها در فروع آن‏هاست اما در بعضی از متون دیگر آن‏ها این ادعا نقض می‏شود و هم اصول و هم فروع، بدیع و نو پنداشته می‏شود:
 

نظمی که کامل ظهور وحدت اصلیه در هیات اجتماعیه و وصول عالم به درجه بلوغ و کمال و رافع علم صلح اعظم و ضامن تاسیسات مدنیت الهیه در عصر ذهبی دور از افخم کور الهی است. نظمی که مثل و نظیرش نه در شریعت موسوی و نه در شریعت عیسوی و نه در شریعت محمدی و نه در شرایع دیگر از آدم تا خاتم ظاهر نگشته... در سنه ستین به آن بشارت داده شده و در سنه تسع در عالم وجود احداث گشته و تولد یافته در سنه ثمانین سریانش به منتهای درجه قدرت رسیده و در یوم میثاق تصرفات اولیه‏اش جهان فرنگ را به اهتزاز آورده در این عصر نورانی در موسسات نظم بدیع الهی حلول نموده و تجسم یافته. " 1 ".
 

با مقایسه این متن و توضیحات اصل دهم متوجه خواهیم شد که تناقض آشکار وجود دارد آیا شریعت به زعم بهائیت درون خود تناقض می‏پروراند و یا این روش یعنی تناقض گویی - نعوذ بالله - جزء ویژگی‏های و خصائص ادیان الهی است؟!
 

از طرف دیگر اگر بهائیت حقیقتا خود را منادی وحدت ادیان در قرن سیزده هجری
 
میلادی می‏داند چرا هنگامی که خود دچار انشقاق گردیده بسیاری از آن منشعب می‏شوند همه آن‏ها را به دیده دشمن می‏انگارد و هر یک را به صفت زشتی نسبت می‏دهد.البته انشعاب و انشقاق در هر دین و آئینی بنابر عوامل مختلف در طول تاریخ به وقوع پیوسته و هیچ گاه هیچ فرد منصفی آن را دلیل بر رد حقانیت ادیان الهی نمی‏شمارد ولیکن بهائیت خود در یک جا عدم انشقاق در این فرقه را دلیل بر حقانیت خود می‏شمارد. 
بهائیت آئین خود را بالاتر کلیه ادیان الهی اعلام می‏کند و حتی بابیت را زیر سئوال می‏برد و می‏گوید: «نظم اداری خود رمز قوت امر الله و ما به الامتیازش از سایر ادیان و ضامن حفظ وقایتش از انشقاق و تجزی است در هیچ یک از کتب مقدسه ادیان عالم حتی در آثار حضرت اعلی " 1 " نمی‏توان راجع به عهد و میثاق و تدارک نظم اداری نصوصی یافت که از حیث درجه و اعتبار با آن‏ها در این مورد در اساس آئین بهایی است، قابل قیاس می‏باشد. آیا فی المثل در مسیحیت و یا اسلام که دو نمونه بارز ادیان کثیر الانتشار معظم عالمند، می‏توان چیزی یافت که با کتاب عهدی و یا الواح وصایا قیاس گردد و یا معادله نماید؟ آیا نصوص انجیل و یا قرآن هیچ یک به رؤسا و مجامعی که مدعی مقام تبین و حق تفسیر مندرجات کتب مقدس و اراده امور جامعه نموده‏اند، اختیارات کافیه اعطاء می‏نماید؟... شارع آئین بابی نیز هر چند تا حدی به وسیله کتاب بیان فارسی از بلای انشقاقی که دامن گیر مسیحیت و اسلام گردید، کاست و لیکن آیا می‏توان گفت برای صیانت امرش اساس صریح و مؤثری گذاشته است که با آن چه الی الابد باید ضامن وحدت در میان پیروان حضرت بهاء الله باشد برابری کند؟» " 2 ".
 

اما پس از اینکه احمد سهراب از فرمان شوقی سر باز زد و وصیتنامه عباس اسفندی که در آن شوقی را جانشین خود شمرده بود، جعلی و ساختگی تلقی نمود، روحیه ماکسول «رهبر پنجم بهائیت» " 3 " شروع به توجیه این اقدام احمد سهراب نمود و اظهارات قبلی شوقی افندی که عدم انشعاب در بهائیت را دلیل بر حقانیت آن دانسته بود را فراموش، و
 
به انشعاب در این فرقه اعتراف کرده و می‏گوید «کدام جمالی است که موجد حقد و سد نشود و کدام عفتی است که آن را تهمت و افترا از پس نیاید کدام خوبی و فضیلتی است که حس شرارت حسود را بیدار ننماید» " 1 " و در جایی دیگر احمد سهراب را آماج تهمت می‏کند و می‏گوید «حرص و جاه طلبی بر او غلبه ننمود... حصول برتری و تفوق که آرزوی قلبی او بود،... «لدودترین عدو معارض است» " 2 ". 
کسی نیست که از سران بهائیت سئوال کند، شما که عدم انشعاب در فرقه خود را دلیل بر حقانیت آن بر می‏شمرید، پس چرا تا به حال این همه انشعاب در مسلک شما به وجود آمده است؟!! و حال که چنین شده اگر واقعا منادی وحدت ادیان هستند پس چرا با ناقضین و سهرابیون این طور برخورد می‏کنند و احمد سهراب را لدودترین عدو و معارض می‏خوانند؟!!
 

جهت خوانندگان گرامی عناوین فرقه‏هایی که از بدو ادعای میرزا حسینعلی نوری به وجود آمد را ذیلا می‏آوریم.
 

ثابتین - ناقضین - سهرابی - طرفداران میسن ریمی - جمشیدی " 3 ".
 

 نقد اصل ترک انواع تعصبات

در ابتدا واژه تعصب مورد بررسی قرار می‏گیرد و سپس به نقد این اصل می‏پردازیم. 
تعصب در لغت به معنای طرفداری نمودن از کسی یا چیزی یا سختی است " 2 " و در اصطلاح عبارت است از یک نوع پیش داوری و یا یک نگرش افراطی و معمولا منفی نسبت به یک طبقه یا گروه خاص. " 3 ".
 

همان طور که در اصل نهم خواندید بهائیت معتقد است که واضع اصل ترک تعصبات در قرن سیزدهم هجری یا قرن نوزدهم میلادی بوده لذا جا دارد تاریخ تمدن را ورق بزنیم تا ببینیم این ادعا تا چه حد اهمیت دارد. سپس ادیان الهی را مورد بررسی قرار می‏دهیم.
 

با توجه به تاریخ علم، این اصل یعنی ترک تعصبات بعضی از شاخه‏های دیگر علم، مثل علوم جدید خاصه رشته‏های علوم انسانی و اجتماعی را نیز در بر می‏گیرد و کاربرد زیادی پیدا می‏کند. همین طور پی می‏بریم که نگرش انسان غربی نسبت به علم از زمان رنسانس یعنی قرن شانزدهم تغییر نموده و مفهوم تعصب و مردود بودن آن در تحقیقات علمی مورد دقت قرار گرفته است و از آن زمان اصطلاح
bias مطرح گردید. علمای جدید مانند منتسکیو دانشمند معروف فرانسوی در قرن هیجدهم و ماکس وبر آلمانی از جمله نظریه پردازان غربی هستند که در خصوص عصبیت مطالبی ابراز داشته‏اند. 
مونتسکیو معتقد است «بشریت از مردگان بیشتر تکمیل شده تا از زندگان.» و یا «مردگان بیش از پیش بر زندگان حکومت می‏کنند» " 4 ".
 

ریمون آرون جامعه شناس معروف در کتاب مراحل اساسی اندیشه مونتسکیو را توصیف کرده و می‏گوید: (مونتسکیو درست مثل ماکس وبر می‏خواهد از داده‏های نامربوط بگذرد تا به نظم معقول برسد آری داده تاریخی به صورت گوناگون و تقریبا
 
بی انتهایی از رسوم عادات افکار و قوانین و نهادهای اجتماعی به وی عرضه می‏گردد. " 1 ". 
اما در میان علمای اسلامی شاید اولین فرد که به صراحت از عصبیت، شیوع و انواع آن سخن گفته عبدالرحمن ابن خلدون تونسی است که دانشمندان غربی به اتفاق، وی را اولین جامعه شناس در دوران قرون وسطائی اروپا می‏شناسند.
 

در ادیان الهی مثل اسلام واژه و صفت تعصب مورد بررسی قرار گرفته و مذمت شده است. اصولا اسلام در مسائل اصولی و اعتقادی دقت زیادی بر نداشتن تعصب در زمینه‏های اجتماعی و اخلاقی و تحقیق کامل به منظور وصول حقیقت دین سفارش و تاکید شده است. در این رابطه قرآن می‏فرماید:
 

«فبشر عباد الذین یستمعون القول فیتبعون الا حسنه» " 2 " یعنی: پس بشارت بده بندگان را که صحبت‏ها را گوش می‏کنند و از بهترین آنها تبعیت می‏کنند.
 

در جای دیگر قرآن به صراحت تعصب دینی را رد می‏کند و می‏فرماید:
 

«لا اکراه فی الدین قد تبین رشد من الغی» " 3 " یعنی: در دین اکراهی نیست به تحقیق مه روشنی از گمراهی و ضلالت تمایز پیدا کرد.
 

همچنین در روایات نیز مسئله تعصب مورد تعقیب قرار گرفته و به دلیل عقوبت اخروی از آن نهی شده است. از حضرت رسول اکرم نقل است که می‏فرمایند: «کسی که بوده باشد در دل او دانه خردلی از عصبیت بر انگیزاند خدا او را روز قیامت با عرب‏های جاهلیت» " 4 ".
 

حضرت علی علیه‏السلام نیز می‏فرمایند: «خداوند تعالی عذاب کند شش طایفه را به شش چیز: عرب را به عصبیت، دهقانان را به کبر، امیران به ستم، فقیهان را به حسد، تاجران را به خیانت و اهل رستاق را به نادانی.» " 5 ".
 

در علم اخلاق عصبیت یکی از اخلاق باطنه نفسانیه است که آثار آن مدافعه کردن و
 
حمایت نمودن از خویشاوندان و مطلق متعلقان است چه تعلق دینی و مذهبی و مسلکی باشد یا تعلق وطنی و آب و خاکی یا غیر آن و این از اخلاق فاسده و ملمات رذیله‏ای است که منشاء بسیاری از مفاسد اخلاقی و اعمالی می‏گردد. 
و خود آن فی نفسه مذموم است گر چه برای حق باشد یا در امری دینی باشد و منظئر اظهار حق نباشد بلکه منظور غلبه خود یا هم مسلک خود یا بستگان خود باشد. " 1 ".
 

امام حسین علیه‏السلام در این رابطه می‏فرمایند: «کسی که عصبیت کشد یا عصبیت کشیده شود گشاده شود ریسمان ایمان از گردن او.» " 2 ".
 

در روایات دیگری حتی راضی شدن به عصبیت نیز مردود است. در این خصوص حضرت علی علیه‏السلام می‏فرماید: «آن که از کار گروهی خشنود باشد چون کسی است که با ایشان در آن کار همراه باشد» " 3 ".
 

در زمینه‏های علمی نیز عصبیت از نظر اسلام رد شده است و گفته شده است اگر کسی بدون مورد در برابر مطالب علمیه ایستادگی نماید، خداوند او را هدایت نخواهد کرد و در این رابطه قرآن می‏فرماید: «چه بد است مثل گروهی که آیات خدا را دروغ پنداشتند و خداوند گروه ستمگران را راهنمائی نخواهد کرد.» " 4 ".
 

در زمینه عصبیت فلاسفه و متکلمین و حکمای اسلامی نیز مثل ابن خلدون -خواجه نصیر طوسی - امام محمد علی غزالی - سعدی و... در طول قرون متمادی به اشکال گوناگون به آن پرداخته‏اند.
 

بنابراین می‏بینیم که این اصل یعنی ترک تعصب، جنبه اخلاقی داشته و در قرآن کریم 1430 سال قبل و حکما و علمای اسلامی پس از آن به این موضع توجه داشته‏اند و به ترک آن سفارش نموده‏اند و این مطلب در قرن سیزده هجری هیچ گونه تازگی نداشته که حسینعلی نوری آن را به عنوان یک اصل آن هم به عنوان اصل بدیع در اصول عقاید خود مطرح نموده است.
 

نقض اصل ترک انواع تعصبات، در متون بهائیت


تا این جا مشخص شد که فرقه بهائیت در زمینه اصل نهم یعنی ترک تعصبات فاقد نوآوری بوده است. اما گذشته از کهنه بودن اصل نهم آیا سران بهائیت در متونی که از خود به جای گذاشته‏اند این اصل را رعایت کرده‏اند؟ برای یافتن پاسخ این سئوال متون مربوط به آنان را مورد بررسی قرار می‏دهیم.
 

شوقی افندی، در مورد حضور افراد غیر بهائی در جلسات مربوط به بهائیت اظهار می‏دارد: «این جلسات 19 روزه مخحصوص اهل بهاء است منحصرا برای آنان است و هیچ گونه تغییر و تبدیلی در این اصل جایز نیست.» " 1 ".
 

و در جای دیگر تاکید می‏کند که: راجع به حضور افراد غیر بهائی در ضیافت‏های 19 روزه این امر بالمره احتراز شود. " 2 ".
 

از آقای شوقی افندی باید پرسید معنی عدم تفاوت مومن و غیر مومن کافر و مشرک این است که فقط افراد بهائی در محافل شما شرکت کنند؟ آیا ایجاد تمایز و مرزبندی بین خودی و غیر خودی موجد نوعی تبعیض و تعصب به شکل مذهبی نمی‏باشد؟
 

در جای دیگر حسینعلی نوری اظهار می‏دارد غیر بهائی از بهائی ارث نمی‏برد:
 

«غیر بهائی لا یورث البهائی» " 3 " ظاهرا در این جا نیز ایشان فراموش کرده‏اند که قبلا فرموده‏اند: «همه آن‏ها (موحد و مشرک مؤمن و غیر مؤمن) در برابر قوانین اجتماعی و مدنی دارای حقوق واحدند و روابط ظاهری ربطی به عالم دیانت ندارد.»
 

آیا این تناقض گویی‏ها نشانگر تعصب دینی و غیر الهی بودن آن‏ها نیست؟! جناب آقای حسینعلی نوری که این قدر دلشان برای علم و دانش سوخته " 4 " که در تقسیم ارث حقی برای معلم در نظر گرفته‏اند چرا حساب معلم غیر بهائی را از معلم بهائی جدا دانسته‏اند و او را از سهم الارث که خود تعیین نموده است محروم می‏کند. بهائیت حتی در بین مریدان خودش نیز تفاوت و تبعیض قائل شده و در زمینه‏های اجتماعی حقوق بیشتری به افراد شهری و روستاییان اختصاص داده است. برای مثال در قوانین و احوال
 
شخصیه بهائیت آمده است که: 
میزان مهریه از طرف زوج شهرنشین مقدار یک تا پنج واحد طلا و برای زوج روستایی (قراء و قصبات) از یک تا پنج واحد نقره تعیین می‏گردد. برای زوجه فرقی برای شهری یا روستایی بودن (نیست) ندارد. " 1 ".
 

سران بهائیت که شعار می‏دهند بین سیاه و سفید آفریقائی و آسیایی تفاوتی نیست پس چرا بین روستایی و شهری تبعیض قائل شده‏اند؟ گذشته از این مطلب اختلاف مشهود در این حکم مربوط به افراد بهائی می‏شود و اگر با منطق اینان قیاس غیر بهائی و بهائی در کار بود حتما تبعیض بیش از این می‏شد و درصد طلا و نقره بیشتر افزایش پیدا می‏کرد؟
 

آیا با این تبعیض و تعصب آشکار وحدت عالم انسانی که شعار اساسی بهائیت است به واقعیت خواهد پیوست؟!
 

شایان ذکر است موارد نقض بی‏شماری دیگری نیز در ارتباط با وجود تبعیض وانواع تعصبات در متون بهائیت وجود دارد که در این جا جهت رعایت اصل اختصار به چند مورد آن اشاره گردید.
 

 تعلیم و تربیت عمومی و اجباری

یکی دیگر از اصول اعتقادات بهائیان طرح تعلیم و تربیت عمومی است آن‏ها مدعی‏اند که ابداع کننده این طرح فرقه بهائیت می‏باشد و آن را جزء اصول بدیع خود یعنی تعالیم اجتماعی و یا نظم بدیع می‏شمارند. 
کیفیت و ویژگی این طرح از نظر فرقه به شرح ذیل آورده می‏شود:
 

«تعلیم و تربیت اطفال بایستی اجباری باشد نه اختیاری و از طرفی عمومی است نه محدود به افراد معدود. اگر پدری در امر تعلیم و تربیت فرزند خود غفلت ورزد حق پدری از او ساقط می‏شود» " 1 " و مرجعی پیش بینی شده که مخارج این امر را از والدین مختلف گرفته و خود مجری این اصل می‏گردد. " 2 ".
 

همچنین اظهار می‏دارند: «این اصول باید در سراسر کره زمین بر اساس واحد باشد و وحدت تعلیم و تربیت مسلما یکی از اساسی‏ترین اقدامات برای رسیدن به صلح عمومی و وحدت عالم انسانی است... مدارس علوم باید دبستان تربیت آداب اخلاق نورانیت و روحانیت باشند. اطفال بایستی طوری تربیت شوند که بتوانند مشقات را تحمل نمایند و در انجام امور مشکل عاجز نمانند» " 3 ".
 

از جمله خصوصیت دیگری که در این اصل مستقر است «ارجحیت تربیت دختران نسبت به تربیت پسران می‏باشد» و اظهار می‏دارند «دختران مادر خواهند شد و در صورتی که تربیت صحیحی نداشته باشند نمی‏توانند اطفال خود را خادم عالم انسانی
 
تربیت نمایند.» " 1 ". 
در فرقه بهائیت ادعا می‏شود که به تربیت بیش از تعلیم اهمیت داده شده است عباس افندی در این رابطه می‏گوید: طبیب بدخو و خائن سبب هلاک گردد و علت انواع امراض.) و «باید اساس دبستان اول تعلیم آداب و اخلاق و تحسین اطوار و کردار باشد» " 2 " از جمله نکات دیگر این اصل این است که:
 

باید اطفال را از کودکی به سختی در انجام امور مشکل عادت داد تا قوی البنیه شوند و قدرت مواجهه با مشکلات زندگی را به دست آورند ولی زجر بدنی به منظور تنبیه به کلی نهی شده و اظهار می‏دارند که برای تنبیه اطفال اگر لازم باشد زجر لسانی کافی است آن هم به قدری که احساسات لطیف طفل جریحه دار نگردد. " 3 ".
 

نوع عملی که در این فرقه توصیه شده تا فرا گرفته شود علوم عالم المنفعه می‏باشد و یادگیری علومی که (به زعم آن‏ها) از حرف شروع و به حرف ختم می‏گردد نهی شده است. در این رابطه دانشمندان و هنرمندان قابل احترام هستند. " 4 ".

نقد اصل تعلیم و تربیت عمومی و اجباری


همان طور که قبلا اشاره شد اصل سوم از اصول اعتقادات بهائیان تعلیم و تربیت عمومی و اجباری است که بدیع و نو عنوان می‏شود به عبارت دیگر بهائیان مدعی‏اند که تا قبل از ظهور بهائیت چنین موضوعی در تاریخ بشریت وجود نداشته و یا به صورت یک طرح مدون، مطرح نبوده است.
 

لهذا نیاز است که به منظور رد و یا اثبات بدیع بودن این طرح به منابع تاریخی مراجعه و آنها را مورد بررسی قرار دهیم.
 

ابتدا به منافع اسلامی و سپس به مآخذ غیر اسلامی نگاهی می‏افکنیم و به دنبال آن به موارد نقض این طرح در سایر اصول و فروعات بهائیت می‏پردازیم.
 

در قرآن مجید آیات بی‏شماری که در خصوص علم آموزی و تعلیم و تربیت و حتی اجباری بودن آن نازل گردیده است که به پاره‏ای از آنها اشاره می‏کنیم:
 

«اقرأ به اسم ربک الذی خلق، خلق الانسان من علق اقرأ و ربک الاکرم، الذی علم بالقلم، علم الانسان ما لم یعلم» " 1 " که اشاره به خواندن چیزی از یک متن است. 
«ن و القلم و ما یسترون» " 2 " که در این آیه خداوند به قلم (وسیله نوشتاری) و آن چه نوشته شود قسم یاد می‏کند.
 

حضرت رسول اکرم می‏فرمایند: علم بیاموزید حتی اگر در سرزمین چین باشد.
 

(اشاره به سرزمین دور و هم سرزمینی که در آن علم توحید وجود ندارد.)
 

قال رسول الله صلی الله علیه و آله: (اطلبوا العلم من المهد الی الحد)
 

از گهواره تا گور دانش بجویید.
 

حضرت رسول اکرم در جای دیگر علم آموزی را «اجباری» «فریضه» و «عمومی» یاد می‏کنند آنچه که می‏فرمایند «طلب العلم فریضه علی کل مسلم و مسلمة» " 3 ".
 

جویای دانش بودن فریضه هر مسلمانی است.
 

همچنین به نقل از حضرت علی علیه‏السلام که ایشان نیز از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله نقل می‏نمایند:
 

«حکمت را هر کجا و در دست هر کس و لو در دست یک مشرک فرا گیرید» " 4 ".
 

البته آیات و روایات فراوان دیگری در زمینه علم اندوزی وجود دارد که در این جا به اختصار به چند مورد آن‏ها اشاره رفت.
 

امروزه نیز با پیشرفت علم اکثر کشورهای دنیا به این نتیجه رسیده‏اند که تعلیم و تربیت یک اصل زیربنایی می‏باشد و در بودجه بندی‏های سالیانه مبالغ زیادی را به اجرای این اصل اختصاص می‏دهند. اگر به تاریخ تحولات اروپا بازگردیم پس از پدیده رنسانس و انقلاب صنعتی که در قرن شانزدهم و هفدهم میلادی رخ دادند کشورهای اروپایی این اصل را از اسلام باز شناخته و آن را عملی ساختند. حال اگر به تاریخ فرقه بهائیت باز گردیم متوجه می‏شویم که بشر اروپایی این اصل را از اسلام باز شناخته و آن را عملی ساختند. حال اگر به تاریخ فرقه بهائیت باز گردیم متوجه می‏شویم که بشر اروپایی حدود 200 سال زودتر از آقای حسین علی نوری و عباس افندی متوجه این اصل شده است. این نکته نیز حائز اهمیت
 
است که اروپاییان پس از دوران قرون وسطی از منابع دانشمندان اسلامی به مانند ابو علی سینا در علم طب ابوریحان بیرونی در علم ریاضیات، زکریای رازی و جابر ابن حیان در علم شیمی، خوارزمی در محاسبات لگاریتمی و بسیاری از دانشمندان مسلمان دیگر که ذکر نام، آن‏ها از حوصله این بحث خارج است استفاده نموده موجبات تحول در تمدن غربی گردید، در این زمینه، آلبرت شامبادر می‏گوید: 
(اروپا آموزش‏هایی ارزنده از تمدن شرق فرا گرفت و تحول کاملی را از این تمدن بزرگ به دست آورد " 1 " همچنین گوستاولبون در کتاب تاریخ تمدن غرب می‏نویسد:
 

به هنگامی که اروپا در تاریکی روزگاران وحشیگری بسر می‏برد، بغداد و قرطبه در مرکز حکومت اسلامی کانون تمدن درخشانی بودند که فروغ فرهنگ و دانش آن‏ها بر جهان آن روز پرتو می‏افکند " 2 ".
 

حال که دانستیم نظر اسلام راجع به ضرورت تعلیم و تربیت چیست و حوزه آن چه افرادی را شامل می‏شود و همچنین منشأ اثر بودن این اصول در سیر تحولات تمدن غرب را متوجه شدیم جا دارد از سران بهائیت سوال شود که در زمان ادعای پیامبری میرزا حسینعلی نوری و بشارت دادن عالم بشری به نظم بدیع و ذکر تعلیم و تربیت عمومی و اجباری از طرف او آیا بشر تا آن موقع به این موضوع پی نبرده بود و دنیا آن قدر در جهل و نادانی به سر می‏برد که منتظر شد تا در 1279 هجری قمری آقای حسین علی نوری چنین اصلی را ابداعو سفارش نمایند؟!!
 

و اگر ایشان برای ذکر و یادآوری آن به بشر مبعوث شده چه لزومی به آوردن شریعت جدید و استعمال واژه بدیع در عبارات آثار خود دارد؟
 

این پرسش‏ها و شاید صدها پرسش دیگر در این زمینه وجود دارد که سران بهائیت
 
پاسخی برای آن ندارند.

نقض اصل تعلیم و تربیت عمومی و اجباری، در آثار بهائیت


پس از این که پی بردیم که اصل سوم از اصول اعتقادات بهائیان اقتباس یافته از اصول اساسی ادیان الهی و همچنین برگرفته از اصول مترقی بشر در قرن شانزدهم و هفدهم میلادی بوده و مسئله نو و بدیع بودن آن مردود گردید مطلوب است که در آثار سران فرقه تفحص اجمالی صورت پذیرد. تا مشخص شود که این اصل در چه مواردی نقض گردیده است:
 

یکی از تبصره‏های اصل سوم، ارجحیت آموزش و پرورش دختران بر پسران است. " 1 " این اصل با اصل هفتم " 2 " از اصول اعتقادات بهائیان که اشعار می‏دارد حقوق زنان با مردان مساوی است، مغایرت دارد. زیرا (همان طور که در فصول بعدی به تفصیل این اصل پرداخته می‏شود) چنانچه به اصل تساوی اعتقاد پیدا کنیم ارجحیت معنا ندارد و عکس آن نیز صادق است یعنی اگر به ارجحیت آموزش دختران بر پسران معتقد گردیم با اصل تساوی حقوق و نساء تناقض پیدا می‏کند. مگر اینکه در اصول و اعتقادات این فرقه، واژه تساوی و ارجحیت مترادف معنی گردند!!!
 

از این دست تناقضات، در آثار بهائیان زیاد دیده می‏شود و در اینجا به اختصار صرفا به یک مورد آن اشاره گردید. و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!!
 

آئینی که به زعم آن‏ها برای هزار سال آینده نازل گشته و بایستی نیازهای بشر امروز و فردا را پاسخگو باشد چرا در اصول خود که اساس هر آئینی است دارای نقص و نقض است؟ این پرسش و ده‏ها پرسش دیگر مواردی هستند که سران بهائیت برای آن پاسخ ندارند!!!
 

پنج شنبه 25 اسفند 1390برچسب:اصول دوازده گانه بهائیت,وحدت عالم انسانی, :: 18:9 :: نويسنده : ali

وحدت عالم انسانی

دومین اصل از اصول اعتقادات بهائیان وحدت علم انسانی است. آنها مدعی‏اند (جمیع افراد بشر مخلوق حضرات پروردگارند، رنگ، چهره و طرز ترکیب قیافه هیچ یک (از افراد) میزان برتری یک انسان بر انسان دیگر نیست و نباید علت اختلاف و دشمنی باشد) " 1 ". 

(درست مثل اختلاف رنگ و نوع در گلهای یک گلستان که موجب رونق بوستان است نه دشمنی و عناد بین گلها و ریاحین. در ساحت قدس الهی امیر و فقیر، عزیز و حقیر، آسیایی و اروپایی، سیاه و سفید همه برابرند و هیچ یک بر دیگری رجحان ندارد.خدا به همه مهربان است، پس چرا ما نسبت به هم مهربان نباشیم.) " 2 ". 

همچنین ادعا دارند که میزان امتیاز به علم و اخلاق است نه به وطن و مقام ولیکن خود این امتیازات هم موجب حق برتری نمی‏شود). و به نقل از عباس افندی آورده‏اند: (ثانی اساس الهی، وحدت عالم انسانی است یعنی جمیع بشر بندگان خداوند اکبرند، خدا خالق کل است، خدا رزاق کل است. خدا محی کل است و خدا مهربان به کل، یعنی جمیع بشر انسانند.) " 3 ". 

در این قضیه حسینعلی نوری نیز گفته است که (ای اهل عالم سراپرده یگانگی بلند شده به چشم بیگانگان، یکدیگر را می‏بینید همه بار یک دارند و برگ یک شاخسار) " 4 ". 

 

نقد اصل وحدت عالم انسانی

 

پس از اینکه دومین اصل بدیع از اصول اعتقادات بهائیان آورده شد این سئوال به ذهن وارد می‏گردد که آیا واقعا این اصل نو و تازه می‏باشد؟ و اصولا قبل از تأسیس این فرقه چنین موضوعی در مکاتب آن روزگار وجود نداشته؟ 

برای پاسخ به این پرسش‏ها لازم است که کتب تاریخ را ورق بزنیم و به منابع موضوع نگاهی بیافکنیم ابتدا در مکتب اسلامی که منادی کمال ادیان و آخرین دین الهی است جستجو می‏کنیم و سپس به سایر مکاتب می‏پردازیم

در دین مبین اسلام طبق نص صریح آیات و روایات هیچ انسانی به انسان دیگری برتری ندارد رنگ و نژاد و سایر تفاوتهای فردی صرفا جهت شناخت و تمایز انسانها از یکدیگر است و ویژگیهای خاص جسمانی، هیچ کدام دلیل برتری ابناء بشر بر یکدیگر نمی‏گردد. در آیه 13 از سوره حجرات می‏خوانیم

ای مردم ما همه را نخست از مرد و زنی آفریدیم و آن گاه شعبه‏های بسیار و فرق مختلف گردانیدیم تا یکدیگر را باز شناسید بزرگوارترین شما نزد خدا با تقواترین مردمند و خدا کاملا آگاه است. " 1 ". 

همچنین آیات دیگر از این قرارند

«با یکدیگر نزاع نکنید که نزاع داخلی سستی می‏آورد و سستی شما را زایل می‏کند» " 2 ". 

(به ریسمان الهی چنگ زنید و متحد شوید و از تفوق و تشتت بپرهیزید) " 3 ". 

(بگو بیایید به سوی کلمه‏ای که بین ما و بین شما یکسان است پیروی کنیم " 4 ".) 

گذشته از آیات و روایات حکما و شعرای اسلامی قرنها قبل از ظهور بهائیت این مطالب یعنی وحدت عالم انسانی را در قالب شعر و یا نثر آورده‏اند. که ذیلا به دو مورد آن اشاره می‏کنیم

 

«بنی آدم اعضای یکدیگرند 

نقض اصل وحدت عالم انسانی توسط سران بهائیت


هنگامی که شعار وحدت عالم انسانی را در آثار بهائیت مشاهده می‏کنیم این پرسش به ذهن خطور می‏کند که آیا واقعا سران این فرقه در عمل نیز به این شعار پایبند بوده‏اند یا خیر؟ به همین منظور توجه خوانندگان گرامی را به چند نکته معطوف می‏کنم:
 

فرقه مزبور در احکام و احوال شخصیه به هنگام تقسیم ارث سهمی برای معلم در نظر
 

می‏گیرند منتها در صورتی که معلم غیر بهائی باشد سهمی به او تعلق نمی‏گیرد و اصولا غیر بهائی از بهائی ارث نمی‏برد. به اصل این حکم توجه فرمایید: 
«معلم غیر بهائی از بهائی ارث نمی‏برد، اگر بیش از یک معلم وجود داشته باشد سهم معلم به طور مساوی بین آنها تقسیم می‏شود» " 1 ".
 

در این رابطه سران بهائیت به حکم حسینعلی نوری (موسس فرقه) استناد می‏کنند که می‏گوید: «غیر بهائی لا یورث البهائی.» یعنی: «غیر بهائی از بهائی ارث نمی‏برد» " 2 ".
 

حال خود قضاوت کنید وحدت عالم انسانی و برابری انسانها از هر نژاد و رنگی معنایش تفکیک قائل شدن بین ادیان است؟ (البته اگر بهائیت را دین حساب کرده باشیم!)
 

از این دست نقایض در متون بهائیت بسیار به چشم می‏خورد که در اینجا به لحاظ رعایت اصل اختصار به یک مورد اشاره گردید.
 

 

 

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 8 صفحه بعد
پيوندها


ورود اعضا:

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 17
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 32
بازدید ماه : 74
بازدید کل : 128862
تعداد مطالب : 79
تعداد نظرات : 10
تعداد آنلاین : 1

Alternative content